⬅راهی که می روم⬅

. امیدوارم به ترکستان نباشد

⬅راهی که می روم⬅

. امیدوارم به ترکستان نباشد

نمی خواهم در مسیر های انحرافی قرار بگیرم .

بایگانی
آخرین مطالب

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دروغ» ثبت شده است


جمله ای در میان عامه مردم مشهور و معروف است که می گویند :

«دروغگو فراموش کار است».

اساس این جمله روایتی است از امام صادق علیه السلام که می فرماید :

انّ مما اعان الله به علی الکذابین النسبان

« از جمله چیزهایی که خداوند به وسیله آن بر علیه دروغگویان-برای رسوایی ایشان- کمک نموده و به کار برده است، فراموشی است».


امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود : الصّدق عزّ، و الکذب مذلة ، « راستگویی موجب عزّت است ، و دروغگویی مایه ذلّت و خواری» .

یکی از حکما و دانشمندان بزرگ گفته : لیس شیء ادنی منزلة من الکذب

«هیچ چیز برای انسان پست تر از دروغ و ذلیل کننده تر از دروغگویی نیست».


سعدی رحمه الله گفت :

دروغ آدمی را کند شرمسار             دروغ آدمی را کند بی وقار


Kr.anahida ✒

آناهیدا کرمانی
۱۶ اسفند ۹۶ ، ۲۰:۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


دروغ
مرگ برای دروغ
نمی دانم
زمانیکه در آسمان های بزرگ دروغ جان می دهد
چرا هنوز
در زمین راست گفتن مرگ است
و چرا کودکان به پدرانشان می گویند
من بزرگ شده ام !


Kr.anahida ✒

آناهیدا کرمانی
۱۶ اسفند ۹۶ ، ۱۹:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


جایی خواندم نوشته بود : "یادم می آید مدتی قبل همسایه ای داشتیم که مرد خوب و درستی بود . او در تمام مدت ماه رمضان در خانه میماند و به سر کار نمیرفت .

یک بار از او علت این کارش را پرسیدم .

او گفت کار من در بازار فقط با دروغ می گذرد ! و چون در این یک ماه نمی خواهم دروغ بگویم ناچار سر کار نمیروم ."
من که نفهمیدم
یعنی چی که مرد خوب و درستی بود ؟؟؟!!! و فقظ یک ماه مسلمان بود ، اونهم با ترک کار و عزلت و نه مقاومت جلوی دروغ گویی !!!.

گر تو قرآن بدین نمط خوانی / ببری رونق از مسلمانی


Kr.anahida ✒

آناهیدا کرمانی
۱۶ اسفند ۹۶ ، ۱۹:۳۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


روزی سلطان حسین میرزای بایقرا پادشاه خراسان و زابلستان ، امیرحسین ابیوردی را در نزد سلطان یعقوب میرزا ، پادشاه آذربایجان و عراق فرستاد و برای ایشان سوغات فراوان و هدایای زیادی فراهم کرد و دستور داد تا از کتابخانه چند جلد کتاب از جمله کلیات جامی را که در آن روزگار خیلی تازگی داشت به عنوان هدیه برای او ببرد .

امیرحسین هنگام برداشتن کتاب ها ، اشتباهاً فتوحات مکی را که از نظر جلد شباهت به کتاب جامی داشت ، برداشت و به همراه خود برد .

وقتی که در تبریز خدمت سلطان یعقوب شرفیاب شد ، سلطان بعد از تعارف و ملاطفت نسبت به او ، از رنج و سختی راه ، و از حال و احوال او در این مسافرت پرسید !

امیرحسین چون می دانست سلطان یعقوب علاقه زیادی به کلیات جامی دارد ، گفت : نه قربان ، مسافرت سختی نبود، زیرا در این سفر دوست و رفیقی همراه من بود که ابداً رنج راه را حس نکردم .

سلطان پرسید : رفیق و مصاحب شما چه کسی بود ؟

امیرحسین گفت : کلیات جامی ، زیرا هر وقت خسته می شدم از این کتاب که سلطان خراسان برای شما هدیه فرستاده است استفاده می کردم .

 امام صادق علیه السلام که می فرماید :

«از جمله چیزهایی که خداوند به وسیله آن بر علیه دروغگویان -برای رسوایی ایشان- کمک نموده و به کار برده است ، فراموشی است»

سلطان یعقوب از شنیدن نام کلیات جامی بسیار خوشحال شد و دستور داد تا کتاب را زود نزد او بیاورند ، وقتی آوردند و به دست سلطان دادند پس از گشودن کتاب معلوم شد فتوحات مکی است نه کلیات جامی و امیرحسین اصلاً مطالعه نکرده و آنچه گفته دروغ بوده است . همین موضوع دروغگویی باعث شد امیرحسین رسوا و شرمسار شده ، برای همیشه اعتبار او از بین رفته و تباه گردد.


Kr.anahida ✒

آناهیدا کرمانی
۱۶ اسفند ۹۶ ، ۱۹:۲۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


دوران دبیرستانم یه استادی داشتیم ک بسیار اخلاقی بودن و همیشه مراقبه میکردن .
منم اون موقع ها خیلی حواس پرت بودم و شلوغ میکردم .
یادمه سر کلاس همین استاد بودیم و طبق قرار قبلی اون روز امتحان میانترم داشتیم . ما با بچه ها از صبحش هماهنگ کرده بودیم که از استاد بخوایم امتحان رو نگیرن چون بچه ها آماده نبودن .
استادمون هم این رو پذیرفتن چون فک می کردن که همه موافق هستن .
من بعد از پذیرش لغو امتحان توسط استادمون ، گفتم ؛
خانم اجازه 👆
یک موقع فک نکنید که من درس نخوندم ها ...
من درسم رو خوندم و ب خاطر بچه ها با لغو امتحان موافقت کردم .
بعد من چند تایی از بچه ها هم این رو گفتن .
در حالی ک هیچ کدوممون نخونده بودیم .
اما گفتیم که خوندیم .

بععععله ....
چشمتون روز بد نبینه ؛
همین استادمون گفت من نمیخوام از کسی حقی ضایع بشه پس شما ها امتحان میدید و اونایی ک نخوندن دیگه امتحان نمیگیرم .
ما هممون گفتیم که ؛ نه خانم ما نمیدیم که . با بچه ها میدیم .
ایشونم گفتن : حتما باید بدید .

خلاصه از ما انکار و از ایشون اصرار ...
آخرشم ازمون امتحان گرفتن .
نتیجه این دروغ ما این شد که میانترم ما چند نفر کم شد و بقیه ام صفر گرفتن .

اینم یکی از خاطرات من که همیشه با یادآوریش احساس شرم میکنم .


Kr.anahida ✒

آناهیدا کرمانی
۱۶ اسفند ۹۶ ، ۱۹:۰۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



مترجم سایت

ابزار وبلاگ