خاطره تلخ من 😡
دوران دبیرستانم یه استادی داشتیم ک بسیار اخلاقی بودن و همیشه مراقبه میکردن .
منم اون موقع ها خیلی حواس پرت بودم و شلوغ میکردم .
یادمه
سر کلاس همین استاد بودیم و طبق قرار قبلی اون روز امتحان میانترم داشتیم
. ما با بچه ها از صبحش هماهنگ کرده بودیم که از استاد بخوایم امتحان رو
نگیرن چون بچه ها آماده نبودن .
استادمون هم این رو پذیرفتن چون فک می کردن که همه موافق هستن .
من بعد از پذیرش لغو امتحان توسط استادمون ، گفتم ؛
خانم اجازه 👆
یک موقع فک نکنید که من درس نخوندم ها ...
من درسم رو خوندم و ب خاطر بچه ها با لغو امتحان موافقت کردم .
بعد من چند تایی از بچه ها هم این رو گفتن .
در حالی ک هیچ کدوممون نخونده بودیم .
اما گفتیم که خوندیم .
بععععله ....
چشمتون روز بد نبینه ؛
همین استادمون گفت من نمیخوام از کسی حقی ضایع بشه پس شما ها امتحان میدید و اونایی ک نخوندن دیگه امتحان نمیگیرم .
ما هممون گفتیم که ؛ نه خانم ما نمیدیم که . با بچه ها میدیم .
ایشونم گفتن : حتما باید بدید .
خلاصه از ما انکار و از ایشون اصرار ...
آخرشم ازمون امتحان گرفتن .
نتیجه این دروغ ما این شد که میانترم ما چند نفر کم شد و بقیه ام صفر گرفتن .
اینم یکی از خاطرات من که همیشه با یادآوریش احساس شرم میکنم .
Kr.anahida ✒