⬅راهی که می روم⬅

. امیدوارم به ترکستان نباشد

⬅راهی که می روم⬅

. امیدوارم به ترکستان نباشد

نمی خواهم در مسیر های انحرافی قرار بگیرم .

بایگانی
آخرین مطالب

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دروغ» ثبت شده است


برخی دروغ ها به عنوان دروغ های مصلحتی گفته می شوند ؛ در حالی که بسیاری از دروغ ها ، دروغ منفعتی هستند که لباس تنگ مصلحت پوشیده اند .

اغلب دروغ هایی که برایشان جواز صادر می کنیم ، دروغ منفعتی است که معمولاً در اذهان عامه با دروغ مصلحتی اشتباه می شود .

مثلاً سر کلاس دیر حاضر می شویم ؛ و هزار و یک بهانه و دلیل در نزد خود ردیف می کنیم که مثلاً حرمت آبروی مؤمن از حرمت خانه ی خدا بالاتر است !

در نتیجه با خیالی آسوده برای موجه کردن تأخیر خود دروغی سر هم می کنیم که آبرویمان نرود .

این دروغ های منعفتی در عالم سیاست نیز زیاد به کار می روند . بعضی ها سیاست را در عدم صداقت می دانند و علی رغم پایبندی به دین – بر اساس تعریفی که از سیاست دارند – دروغ می گویند و آن را به پای سیاست می گذارند !

غافل از این که این دروغ ، دروغ منفعتی است نه مصلحتی !


امام صادق (علیه السلام) ، تنها در دو مورد خاص ، دروغ مصلحتی را جایز می دانند :

اول به خاطر حفظ جان مسلمان و دوم برای اصلاح ذات البین ؛ مثلاً چنانچه میان زن و شوهری فاصله ای ایجاد شده است که از هیچ راه دیگر نمی توان این دو را به هم نزدیک کرد ، می توانیم با نقل سخنان محبت آمیز و خوشایند – اگر چه این سخنان هرگز گفته نشده باشند _ از سوی هر یک به دیگری ، این دو را به هم نزدیک کنیم .


پ.ن : دروغ رو مصلحتیشم نگید چه برسه منفعتی چون النجاه فی الصدق .


kr.anahida✒

آناهیدا کرمانی
۲۴ فروردين ۹۷ ، ۰۲:۰۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


امام صادق علیه  السلام میفرمایند :


الْکَلَامُ ثَلَاثَةٌ صِدْقٌ وَ کَذِبٌ وَ إِصْلَاحٌ بَیْنَ النَّاسِ قَالَ قِیلَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا الْإِصْلَاحُ بَیْنَ النَّاسِ قَالَ تَسْمَعُ مِنَ الرَّجُلِ کَلَاماً یَبْلُغُهُ فَتَخْبُثُ نَفْسُهُ فَتَلْقَاهُ فَتَقُولُ سَمِعْتُ مِنْ فُلَانٍ قَالَ فِیکَ مِنَ الْخَیْرِ کَذَا وَ کَذَا خِلَافَ مَا سَمِعْتَ مِنْهُ .

 

سخن سه گونه است : راست و دروغ و اصلاح میان مردم .

به آن حضرت عرض شد : قربانت شوم ، اصلاح میان مردم چیست ؟

فرمودند : از کسى سخنى درباره دیگرى مى ‏شنوى که اگر سخن به گوش او برسد ، ناراحت مى ‏شود . پس تو آن دیگرى را مى‏ بینى و بر خلاف آنچه شنیده ‏اى ، به او مى‏ گویى : از فلانى شنیدم که در خوبى تو چنین و چنان مى‏ گفت .


پ.ن : حالا ما درست برخلاف اینیم ؛ ی چیزی ام میزاریم روش و تحویل طرف میدیم . چه برسه بخوایم بگیم فلانی از خوبیات گفته !!!


kr.anahida✒

آناهیدا کرمانی
۲۴ فروردين ۹۷ ، ۰۱:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



 

روزی دروغ به حقیقت گفت :

میل داری با هم به دریا برویم و شنا کنیم ؟

حقیقت ساده لوح پذیرفت و گول خورد .

آن دو با هم به کنار ساحل رفتند وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباس هایش را در اورد و دروغ حیله گر لباس های او را پوشید و رفت .

از ان روز همیشه حقیقت عریان و زشت است اما دروغ در لباس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان می شود .


Kr.anahida ✒

آناهیدا کرمانی
۱۶ اسفند ۹۶ ، ۲۱:۴۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



پیامبر (ص) : بزرگترن عضو مرتکب گناه ، زبان دروغ ساز است .

نهج الفصاحه 1510


Kr.anahida ✒

آناهیدا کرمانی
۱۶ اسفند ۹۶ ، ۲۰:۳۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


یکی بود یکی نبود .

مردی با خانواده‌اش در یک روستا زندگی می‌کردند .

یک روز این مرد به شکار رفت و دو تا کبک چاق و چله شکار کرد و به خانه آورد و از همسرش خواست تا خوراک خوشمزه‌ای ​ درست کند و خودش هم سراغ یکی از دوستانش رفت تا او را برای شام و خوردن کبکی که خودش شکار کرده بود ، دعوت کند و به او نشان دهد که چطور توانسته کبک‌ها را شکار کند .

در فاصله‌ای که مرد از خانه بیرون رفت ، همسرش آتش را روشن و با دو​ کبک چاق و چله آبگوشت درست کرد . بوی غذا خانه را پر کرده بود .

زن که شکمش به قار و قور افتاده بود ، کمی از آب خوراک کبک را با قاشق نوشید ولی دلش طاقت نیاورد و کمی از بال و سینه کبک را نیز خورد ، ولی وقتی به خود آمد دید ، یکی از کبک‌ها را خورده است و دیگر چیزی از آن باقی نمانده است .

زن هول شد که به شوهرش چه بگوید .

پیش خودش فکری کرد و تصمیم گرفت​ هنگام بازگشت شوهرش بگوید که گربه همسایه کبک را دزدیده و برده است و برای این‌که حرفش درست دربیاید ، آن یک کبک باقی مانده را نیز خورد .

پس از چند ساعت شوهرش به خانه بازگشت .

شوهر رو به زن کرد و گفت : چرا هنوز سفره را پهن نکرده‌ای ...

الان رحیم خان هم از راه می‌رسد و می‌خواهم شکار امروزم را به او نشان بدهم .

زن با چهره‌ای ناراحت گفت : راستش گربه همسایه از پنجره آمد و کبک‌ها را دزدید و برد .

مرد روستایی که خیلی عصبانی شده بود از شدت عصبانیت دستش را بالا برد تا سیلی محکمی به گوش زن شکمویش بزند .

زن دروغگو در همین لحظه تصمیم دیگری گرفت و گفت : چرا عصبانی می‌شوی ؟

شوخی کردم تا بخندیم ...

تا شما چاقو را برای بریدن کبک تیز کنی من هم غذا را آماده می‌کنم .

مرد ساده‌لوح حرفش را باور کرد و با خوشحالی به حیاط رفت و مشغول تیز کردن چاقو شد که رحیم خان از راه رسید و وارد خانه شد .

زن بدجنس بعد از سلام و احوالپرسی با هیجان و اضطراب گفت : رحیم خان ... رحیم خان ... زود از اینجا برو که شوهرم می‌خواهد دو تا گوش‌های شما را بریده و به خاطر دعواهای گذشته از شما انتقام بگیرد .

رحیم خان با ترس گفت : برای چه ؟ شوهر شما مرا برای شام و خوردن خوراک کبک دعوت کرده است .

زن گفت : اگر باور نداری به حیاط نگاهی بینداز .

رحیم خان وقتی مرد را در حال تیز کردن چاقو دید پا به فرار گذاشت . زن هم از فرصت استفاده کرد و شوهر خود را صدا زد و گفت : بدو ... رحیم خان کبک‌ها را دزدید و فرار کرد .

مرد عصبانی شد و در یک چشم به هم زدن با چاقو به دنبال رحیم خان دوید ، ولی رحیم خان از معرکه گریخت و مرد ناامید و افسرده به خانه بازگشت .

زن خوشحال بود از این‌که به هر دوی آنها کلک زده است .

ناگهان از ده خبر​ رسید که تمام کبک‌های منطقه به بیماری شبیه آبله مرغان مبتلا شده‌اند و هر کس از آنها بخورد مریض می‌شود .

چندی نگذشت که پوست زن دروغگو پر از جوشهای قرمز شد و در بستر بیماری افتاد و خدای مهربان به او نشان داد عاقبت دروغگویی چیست .


Kr.anahida ✒

آناهیدا کرمانی
۱۶ اسفند ۹۶ ، ۲۰:۲۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



مترجم سایت

ابزار وبلاگ