فرجام دروغ 👀
روزی سلطان حسین میرزای بایقرا پادشاه خراسان و
زابلستان ، امیرحسین ابیوردی را در نزد سلطان یعقوب میرزا ، پادشاه آذربایجان
و عراق فرستاد و برای ایشان سوغات فراوان و هدایای زیادی فراهم کرد و
دستور داد تا از کتابخانه چند جلد کتاب از جمله کلیات جامی را که در آن
روزگار خیلی تازگی داشت به عنوان هدیه برای او ببرد .
امیرحسین هنگام برداشتن کتاب ها ، اشتباهاً فتوحات مکی را که از نظر جلد شباهت به کتاب جامی داشت ، برداشت و به همراه خود برد .
وقتی که در تبریز خدمت سلطان یعقوب شرفیاب شد ، سلطان بعد از تعارف و ملاطفت نسبت به او ، از رنج و سختی راه ، و از حال و احوال او در این مسافرت پرسید !
امیرحسین چون می دانست سلطان یعقوب علاقه زیادی به کلیات جامی دارد ، گفت : نه قربان ، مسافرت سختی نبود، زیرا در این سفر دوست و رفیقی همراه من بود که ابداً رنج راه را حس نکردم .
سلطان پرسید : رفیق و مصاحب شما چه کسی بود ؟
امیرحسین گفت : کلیات جامی ، زیرا هر وقت خسته می شدم از این کتاب که سلطان خراسان برای شما هدیه فرستاده است استفاده می کردم .
امام صادق علیه السلام که می فرماید :
«از جمله چیزهایی که خداوند به وسیله آن بر علیه دروغگویان -برای رسوایی ایشان- کمک نموده و به کار برده است ، فراموشی است»
سلطان یعقوب از شنیدن نام کلیات جامی بسیار خوشحال شد و دستور داد تا کتاب را زود نزد او بیاورند ، وقتی آوردند و به دست سلطان دادند پس از گشودن کتاب معلوم شد فتوحات مکی است نه کلیات جامی و امیرحسین اصلاً مطالعه نکرده و آنچه گفته دروغ بوده است . همین موضوع دروغگویی باعث شد امیرحسین رسوا و شرمسار شده ، برای همیشه اعتبار او از بین رفته و تباه گردد.
Kr.anahida ✒