⬅راهی که می روم⬅

. امیدوارم به ترکستان نباشد

⬅راهی که می روم⬅

. امیدوارم به ترکستان نباشد

نمی خواهم در مسیر های انحرافی قرار بگیرم .

بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پادشاه» ثبت شده است


روزی سلطان حسین میرزای بایقرا پادشاه خراسان و زابلستان ، امیرحسین ابیوردی را در نزد سلطان یعقوب میرزا ، پادشاه آذربایجان و عراق فرستاد و برای ایشان سوغات فراوان و هدایای زیادی فراهم کرد و دستور داد تا از کتابخانه چند جلد کتاب از جمله کلیات جامی را که در آن روزگار خیلی تازگی داشت به عنوان هدیه برای او ببرد .

امیرحسین هنگام برداشتن کتاب ها ، اشتباهاً فتوحات مکی را که از نظر جلد شباهت به کتاب جامی داشت ، برداشت و به همراه خود برد .

وقتی که در تبریز خدمت سلطان یعقوب شرفیاب شد ، سلطان بعد از تعارف و ملاطفت نسبت به او ، از رنج و سختی راه ، و از حال و احوال او در این مسافرت پرسید !

امیرحسین چون می دانست سلطان یعقوب علاقه زیادی به کلیات جامی دارد ، گفت : نه قربان ، مسافرت سختی نبود، زیرا در این سفر دوست و رفیقی همراه من بود که ابداً رنج راه را حس نکردم .

سلطان پرسید : رفیق و مصاحب شما چه کسی بود ؟

امیرحسین گفت : کلیات جامی ، زیرا هر وقت خسته می شدم از این کتاب که سلطان خراسان برای شما هدیه فرستاده است استفاده می کردم .

 امام صادق علیه السلام که می فرماید :

«از جمله چیزهایی که خداوند به وسیله آن بر علیه دروغگویان -برای رسوایی ایشان- کمک نموده و به کار برده است ، فراموشی است»

سلطان یعقوب از شنیدن نام کلیات جامی بسیار خوشحال شد و دستور داد تا کتاب را زود نزد او بیاورند ، وقتی آوردند و به دست سلطان دادند پس از گشودن کتاب معلوم شد فتوحات مکی است نه کلیات جامی و امیرحسین اصلاً مطالعه نکرده و آنچه گفته دروغ بوده است . همین موضوع دروغگویی باعث شد امیرحسین رسوا و شرمسار شده ، برای همیشه اعتبار او از بین رفته و تباه گردد.


Kr.anahida ✒

آناهیدا کرمانی
۱۶ اسفند ۹۶ ، ۱۹:۲۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

مترجم سایت

ابزار وبلاگ