⬅راهی که می روم⬅

. امیدوارم به ترکستان نباشد

⬅راهی که می روم⬅

. امیدوارم به ترکستان نباشد

نمی خواهم در مسیر های انحرافی قرار بگیرم .

بایگانی
آخرین مطالب

۵ مطلب با موضوع «خاطرات» ثبت شده است



بد شده ایم
از وقتی شروع کردیم به قربانت برم های تایپی ،
به دوستت دارم های اس ام اسی ، به عاشقتم های فیس بوکی ،وایبری ، لاینی ... 
بد شده ایم !
از وقتیکه عشقم و عزیزم صدایش کردیم ،
فرقی هم نمیکرد ، که باشد
کلماتی که مقدسند ، که معجزه میکنند ،
افتادند زیر دست و پا ، فرقی برایمان نکرد که چه کسی باشد ،
از چه جنسی باشد ، فقط دمی بگذرد
بد شده ایم !
از وقتی خندیدیم و بوسیدیم و آنسوی ماجرا پیچاندیم و
به زرنگی خودمان آفرین گفتیم
حال خیلی هامان خوب نیست ، دردناک است ،
اما درمان دارد !
کمی صداقت
کمی شهامت
فقط همین ..!

(اینو خواهشا تایید کن)


پ.ن : ترنم جان ، حرف دلت ، حرف دل خیلی هاست . به جای تایید کردن ، پستش کردم . اما هم برای شما و هم به تمام کسانی که مثل شما فکر میکنن حرف دارم .

اولا دوست عزیز و همراه خوب راه حقیقت من ، اونقدرا ام بد نیستیم ، این رو بدون مردم ایران خیلی زیاد مهربون و خوش برخورد و خون گرمن . همه بد نیستن ، یکم مهربون تر بهشون نگاه کنیم .

دوما بیاید از خودمون شروع کنیم از الفاظ عزیزم و دوستت دارم اونقدر استفاده نکنیم که بشه تیکه کلاممون و برارهر کس و ناکسی خرج بشه .

ممنون از اینکه نظرت رو برامون نوشتی .


kr.anahida✒

آناهیدا کرمانی
۱۹ اسفند ۹۶ ، ۰۱:۵۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر



شاید باورش سخت باشه ولی اعتماد و صداقت در روستای قوزلو از توابع شهرستان ملکان باعث شده صاحب تنها مغازه ی روستا کلید مغازه را در اختیار تمام 90 خانوار ساکن آن قرار دهد !

حسین لطفی میگوید : به دلیل اعتماد و صداقتی که بین مردم روستا حاکم است ، با هزینه شخصی کلیدی از مغازه خود تهیه و در اختیار تمام ساکنان روستا قرار داده ام .
وی گفت چون من اکثر اوقات در مغازه نیستم مردم روستا هر زمان چیزی نیاز داشته باشند ، بدون حضور من موارد مورد نیاز خود را از مغازه برداشته و هزینه آن را در صندوق می گذارند !
اینجا دیگه قضیه خیلی جالب میشه : کسانی که پول به همراه نداشته باشند ، لیست کالاهای خریداری شده را می نویسند و پس از چند روز هزینه آن را می پردازند و حتی افرادی که به پول نیاز داشته باشند از صندوق مغازه مبلغ مورد نیاز خود را برداشته و پس از بر طرف کردن نیاز خود ، آن را پس می دهند !
علی رحیم زاده دهیار روستای قوزلو نیز گفت : تاکنون در این روستا هیچ سرقت و یا خلافی اتفاق نیافتاده و هیچ پرونده قضایی تشکیل نشده است .

شهرستان ملکان با 110 هزار نفر جمعیت در 155 کیلومتری تبریز مرکز استان آذربایجان شرقی واقع شده است .


💐ممنون از پونه عزیز به خاطر این خبر جالب .💐


پ.و : مگه میشه ؟ مگه داریم ؟ دم همه مردمان شریف روستای قوزلو جوووووش !!!!!! چقدر قشنگ در وجودشون صداقت واعتماد نهفته است .


Kr.anahida✒

آناهیدا کرمانی
۱۹ اسفند ۹۶ ، ۰۰:۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


جایی خواندم نوشته بود : "یادم می آید مدتی قبل همسایه ای داشتیم که مرد خوب و درستی بود . او در تمام مدت ماه رمضان در خانه میماند و به سر کار نمیرفت .

یک بار از او علت این کارش را پرسیدم .

او گفت کار من در بازار فقط با دروغ می گذرد ! و چون در این یک ماه نمی خواهم دروغ بگویم ناچار سر کار نمیروم ."
من که نفهمیدم
یعنی چی که مرد خوب و درستی بود ؟؟؟!!! و فقظ یک ماه مسلمان بود ، اونهم با ترک کار و عزلت و نه مقاومت جلوی دروغ گویی !!!.

گر تو قرآن بدین نمط خوانی / ببری رونق از مسلمانی


Kr.anahida ✒

آناهیدا کرمانی
۱۶ اسفند ۹۶ ، ۱۹:۳۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


دوران دبیرستانم یه استادی داشتیم ک بسیار اخلاقی بودن و همیشه مراقبه میکردن .
منم اون موقع ها خیلی حواس پرت بودم و شلوغ میکردم .
یادمه سر کلاس همین استاد بودیم و طبق قرار قبلی اون روز امتحان میانترم داشتیم . ما با بچه ها از صبحش هماهنگ کرده بودیم که از استاد بخوایم امتحان رو نگیرن چون بچه ها آماده نبودن .
استادمون هم این رو پذیرفتن چون فک می کردن که همه موافق هستن .
من بعد از پذیرش لغو امتحان توسط استادمون ، گفتم ؛
خانم اجازه 👆
یک موقع فک نکنید که من درس نخوندم ها ...
من درسم رو خوندم و ب خاطر بچه ها با لغو امتحان موافقت کردم .
بعد من چند تایی از بچه ها هم این رو گفتن .
در حالی ک هیچ کدوممون نخونده بودیم .
اما گفتیم که خوندیم .

بععععله ....
چشمتون روز بد نبینه ؛
همین استادمون گفت من نمیخوام از کسی حقی ضایع بشه پس شما ها امتحان میدید و اونایی ک نخوندن دیگه امتحان نمیگیرم .
ما هممون گفتیم که ؛ نه خانم ما نمیدیم که . با بچه ها میدیم .
ایشونم گفتن : حتما باید بدید .

خلاصه از ما انکار و از ایشون اصرار ...
آخرشم ازمون امتحان گرفتن .
نتیجه این دروغ ما این شد که میانترم ما چند نفر کم شد و بقیه ام صفر گرفتن .

اینم یکی از خاطرات من که همیشه با یادآوریش احساس شرم میکنم .


Kr.anahida ✒

آناهیدا کرمانی
۱۶ اسفند ۹۶ ، ۱۹:۰۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 


زمانی که از مسافرت برگشتن ، متوجه شدند در مورد تاریخ امتحان اشتباه کرده اند و درحقیقت یک روز دیر تر رسیدند . 

بنابراین تصمیم گرفتند پیش استاد خود بروند و علت جاماندن از امتحان را برای او توضیح دهند .

آنها به استادشان گفتند : ما به مسافرت رفته بودیم که درراه بازگشت ، لاستیک ماشینمان پنچر شد و از آنجایی که لاستیک زاپاس همراه نداشتیم ، مدت زیادی طول کشید تا ماشینی را پیدا کنیم و از او کمک بگیریم .

به همین دلیل دیر وقت به خانه رسیدیم ... 

استاد با کمی مکث پذیرفت که آنها روز بعد امتحان بدهند ! 

فردای آن روز ، هرچهار دانشجو به دانشگاه رفتند و استاد هرکدام از آن هارا به یک اتاق جداگانه فرستاد و به هریک ، ورقه امتحانی داد و از آنها خواست که شروع کنند .

اولین مسئله که پنج نمره داشت ، سؤال خیلی آسانی بود و آن ها به راحتی به آن پاسخ دادند .

سپس ورقه را برگرداندند تا به سؤال آخر که 95 نمره داشت پاسخ دهند ! 

سؤال این بود : کدام یک از چهار لاستیک ماشینتان پنچر شده بود ؟؟!

نظر شما چیه ؟

کدام لاستیک پنچر بوده ؟


kr.anahida✒

آناهیدا کرمانی
۱۶ اسفند ۹۶ ، ۱۸:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

مترجم سایت

ابزار وبلاگ