⬅راهی که می روم⬅

. امیدوارم به ترکستان نباشد

⬅راهی که می روم⬅

. امیدوارم به ترکستان نباشد

نمی خواهم در مسیر های انحرافی قرار بگیرم .

بایگانی
آخرین مطالب

صندوقچه عبرت 🏬

پنجشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۶، ۰۶:۴۶ ب.ظ


مردی بود بسیار غیور ، با زنی که بسیار با جمال و زیبا بود ازدواج کرد و به همین دلیل ، هرگز اجازه نمی داد که زنش از خانه بیرون برود . و چون آن مرد بیرون می رفت در را محکم بسته و قفل بر در می زد و اجازه نمی داد که کسی به خانه او رفت و آمد کند .
زن به شوهرش گفت : چرا اینقدر کار را به من سخت می گیری و زندگی را به من زندان کرده ای ، حال اگر زنی فاسد و بد نهاد باشد ، این گونه قفل و بست ها چاره کار نبوده و اثر و نتیجه ای نخواهد داشت ، ولی شوهرش به این حرفها اعتنائی نمی کرد و سختگیری هایش ادامه داشت ، تا آنجا که زن تصمیم گرفت به طریقی شوهر را متوجه اشتباه خود کرده و حرف خود را ثابت نماید .
پیرزنی همسایه اش بود که گاهی از شکاف دیوار با هم به درد دل و صحبت می پرداختند ، روزی با وی گفت که با فلان جوان که در بازار دکان طلا فروشی دارد ، تماس گرفته و پیام عشق مرا به او برسان و بگو که مدتها است عاشق اویم و در این عشق نیز سخت بیقرارم .
جوان چون این پیام را شنید و از زیبائی و حسن زن آوازه بسیاری شنیده بود ، آتش عشق در دلش مشتعل گشته و جواب داد : از هم اکنون من نیز بیقرار تو ام ولی با شوهری که تو داری ، من چه توانم کرد و این وصال چگونه میسر خواهد شد ؟
زن جواب داد : من تدبیری می کنم تا مواصلت روی دهد ، اگر طالب من هستی، صندوقی درست کن و به شوهرم بگو که عازم سفر هستی و صندوقچه ای پر از طلا و جواهرات و نفایس داری که جز به شما مرد امانتدار به کس دیگر نمی توانم اعتماد کنم ، آنگاه به خانه خود رفته، در صندوق قرار گیر و به غلام خود بگو صندوق را با کلید ش به خانه ما آورد . جوان چنان کرد .
غلام صندوق را به خانه آن مرد آورد . زن پیش آمد و گفت که : این چیست ؟ مبادا که فردا صاحبش بگوید که فلان و فلان چیز در صندوق بوده است و الحال نیست . بهتر اینکه سر صندوق را بگشائی و ببینی که چه چیز در آنست . غلام سر صندوق را گشود در حالی که از مطلب آگاه نبود .
پس جوان سر از صندوق بیرون کرد . چشمش بر آن مرد افتاد و مرغ عقلش پرواز کرد و چون آن مرد نظرش بر آن جوان افتاد بر جای خود خشک گشت و خواست که او را صدمه بزند . زن گفت که : این عمل از من شده است و او تقصیری ندارد . من می خواستم مطلب خود را بر تو معلوم سازم که اگر زنی بد کار باشد ، شوهر نمی تواند او را به جبر و زور خود نگاه دارد
!


Kr.anahida✒

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

مترجم سایت

ابزار وبلاگ