⬅راهی که می روم⬅

. امیدوارم به ترکستان نباشد

⬅راهی که می روم⬅

. امیدوارم به ترکستان نباشد

نمی خواهم در مسیر های انحرافی قرار بگیرم .

بایگانی
آخرین مطالب

۱۰ مطلب با موضوع «داستان» ثبت شده است


نویسنده : سهیل میرزایی


معلم دفتر مشق یکی از دانش آموزان را بالا گرفت وگفت :

بچه ها ببینید دارا چه قدر مشق هایش را تمیز و مرتب نوشته . برایش دست بزنید .

احمد آخرین نفری بود که دفترش را روی میز معلم  گذاشت .

چشمانش سیاهی رفت . به میز معلم تکیه داد .

معلم همان طور که مشق های او را خط می زد گفت : آفرین ، فقط یک کم دقت کن .

سپس دفتر را به او داد .

نگاهی به چهره او انداخت . دستش را زیر چانه او گذاشت .

 سرش را بالا آورد و پرسید : احمد جان چرا اینقدر  رنگت زرده ؟

احمد با دستپاچگی گفت : نه خانم زرد نیست . سرخه .

آخه همین دیشب مامانم می گفت ماصورتمان را با سیلی سرخ نگه می داریم .


پ.ن : حرف راست رو از بچه بشنو .


kr.anahida✒

آناهیدا کرمانی
۲۴ فروردين ۹۷ ، ۰۰:۵۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر


یک پسر و دختر کوچک مشغول بازی با یکدیگر بودند ، پسر کوچولو یه سری تیله و دخترک چنتایی شیرینی داشت .

پسر گفت : من همه تیله هامو بهت میدم و تو هم همه شیرینی هاتو به من بده ، دختر قبول کرد ...

پسر بزرگترین و زیباترین تیله رو یواشکی برداشت و بقیه را به دختر داد ، اما دختر کوچولو همانطور که قول داده بود تمام شیرینی ها رو به پسرک داد .

اون شب دختر کوچولو خوابید و تمام شب خواب بازی با تیله های رنگارنگ رو دید ...

اما پسر کوچولو تمام شب نتونست بخوابه به این فکر میکرد که حتما دخترک هم یه خورده از شیرینی هاشو قایم کرده و همه رو بهش نداده ...


پ.ن : عذاب مال کسی است که صادق نیست و آرامش از آن کسانی است که صادقند ...

لذت دنیا مال کسی نیست که با افراد صادق زندگی میکند ، از آن کسانی است که با وجدان صادق زندگی میکنند ...

دوستان ، رفقا ، عزیزان ، لطفا بیاید صادق باشیم .


kr.anahida✒

آناهیدا کرمانی
۰۹ فروردين ۹۷ ، ۱۷:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر



شاید باورش سخت باشه ولی اعتماد و صداقت در روستای قوزلو از توابع شهرستان ملکان باعث شده صاحب تنها مغازه ی روستا کلید مغازه را در اختیار تمام 90 خانوار ساکن آن قرار دهد !

حسین لطفی میگوید : به دلیل اعتماد و صداقتی که بین مردم روستا حاکم است ، با هزینه شخصی کلیدی از مغازه خود تهیه و در اختیار تمام ساکنان روستا قرار داده ام .
وی گفت چون من اکثر اوقات در مغازه نیستم مردم روستا هر زمان چیزی نیاز داشته باشند ، بدون حضور من موارد مورد نیاز خود را از مغازه برداشته و هزینه آن را در صندوق می گذارند !
اینجا دیگه قضیه خیلی جالب میشه : کسانی که پول به همراه نداشته باشند ، لیست کالاهای خریداری شده را می نویسند و پس از چند روز هزینه آن را می پردازند و حتی افرادی که به پول نیاز داشته باشند از صندوق مغازه مبلغ مورد نیاز خود را برداشته و پس از بر طرف کردن نیاز خود ، آن را پس می دهند !
علی رحیم زاده دهیار روستای قوزلو نیز گفت : تاکنون در این روستا هیچ سرقت و یا خلافی اتفاق نیافتاده و هیچ پرونده قضایی تشکیل نشده است .

شهرستان ملکان با 110 هزار نفر جمعیت در 155 کیلومتری تبریز مرکز استان آذربایجان شرقی واقع شده است .


💐ممنون از پونه عزیز به خاطر این خبر جالب .💐


پ.و : مگه میشه ؟ مگه داریم ؟ دم همه مردمان شریف روستای قوزلو جوووووش !!!!!! چقدر قشنگ در وجودشون صداقت واعتماد نهفته است .


Kr.anahida✒

آناهیدا کرمانی
۱۹ اسفند ۹۶ ، ۰۰:۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


 

شهید متفکر مطهری عزیز در کتابش چنین می نویسد :

در زمان رضاشاه ، آشوب هایی در مشهد شد و دامنه این آشوب ها به شهر ما "فریمان" نیز کشیده شد .

بعد از آن قضایا ، پدر من جزء کسانی بود که آن ها را گرفتند و بردند زندان .

البته بعد از حدود یک ماه قرار منع تعقیب صادر شد و آزاد شد .

اما بعد دو مرتبه ، همان اشخاص را تحت تعقیب قرار دادند .

پدر مرا هم دوباره گرفتند .

وقتی پدر من آمد ، گفتند قلم را بردار و هرچه می دانی بنویس . (این بار برادر مرا هم گرفتند .)

پدر من بعدا گفت که با خود گفتم : « النجاة فی الصدق ؛ نجات در راستگویی است». حقیقت را باید نوشت .

هر چه بود نوشتم .

(بازرس به پدر من گفته بود شما خودتان هر چه وقایع بوده بنویسید . به برادر من هم گفته بود تو هم هر مقدار اطلاع داری بردار بنویس).

پدر من خطش خوب بود ، برادر من هم خطش بد نبود .

پدرم می گفت بعد از آنکه نوشتیم ، بازرس ابتدا این دو ورقه را برداشت نگاه کرد و گفت : به به ! پدر از پسر بهتر می نویسد ، پسر از پدر بهتر .

بعد ورقه مرا برداشت خواند . وقتی خواند یک نگاهی کرد و گفت : " آقا ! از لحن این نوشته پیداست که شما آدم راستگویی هستید چون هر چه بوده ولو به ضرر خودت بوده نوشته ای . بعد گفت : چون تو چنین آدم صدیق و راستگویی هستی من قرار منع تعقیب صادر می کنم .


Kr.anahida✒

آناهیدا کرمانی
۱۷ اسفند ۹۶ ، ۲۳:۳۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


امام صادق علیه السلام ، می فرماید :

به حضرت اسماعیل از آن رو «صادق الوعد» گفتند که با کسی در جایی قرار گذاشت و تا مدتی (یکسال هم گفته اند) همان جا منتظر ماند . ازاین رو ، خداوند او را صادق الوعد نامید .



پ.و : تا یکسال ⁉

یا خدا جونم ...

خدا وکیلی من اگه بودم و طرف برام مهم بود فوق فوقش تا یکی ، دو ساعت میموندم ، بماند که غرغر میکردم و زیر لبی کلی چیز بارش میکردم . اگرم که طرف برام مهم نبود ، همون اول که نیومده بود ، میرفتم .

شما چطور ⁉

باید صداقت رو تمرین کنیم ، سخته اما شدنیه . ما میتونیم 👌



Kr.anahida✒

آناهیدا کرمانی
۱۷ اسفند ۹۶ ، ۲۲:۵۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر



مترجم سایت

ابزار وبلاگ